آدم زمینی آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نظرات شما عزیزان:
سال نو مبارک عسیسم.
![]() ![]()
سلام دوست خوبم
خوبی؟ مثل اینکه شما هم مدتی نبودین مثل من امیدوارم که حالتون خوب باشه. باز خواهی گشت من جای پای رفتنت را قاب کرده ام برای نوازش چشمهای بارانی و تکه ای از آخرین نفسهایت را در دلتنگترین گوشه ی سینه تکرار میکنم
سلام دوست خوبم
خوبی؟ مثل اینکه شما هم مدتی نبودین مثل من امیدوارم که حالتون خوب باشه. باز خواهی گشت من جای پای رفتنت را قاب کرده ام برای نوازش چشمهای بارانی و تکه ای از آخرین نفسهایت را در دلتنگترین گوشه ی سینه تکرار میکنم
سلام دوست خوبم مارو كه فراموش كردي ولي من به يادتم خوبيد چه خبرا خوش ميگذره راستش منظور عكستون رو واضح نفهميدم
اندیشه
![]() ساعت23:20---23 دی 1390
با سلام .
این عکس رویایی و احساس بر انگیزدر دل شبه . شب یکی از عنایات بزرگی است که ایزد منان برای بندگانش فراهم کرده است. خاصیت شب و تاریکی این است که آدمی را به تفکر وا می دارد و از ظاهر دنیای روزمره رها می کند و چیزهایی که در دنیای روشنایی ضعف و ناتوانی به حساب می آیند تاریکی آنها را محو می کند تا تو به یک چیز مهم تر و بزرگ تر برسی.
salam ,in ax hamchinam bedone shahr nist,harkasi bardashti dare,tozih midi?
▒▒▒▒███▒▒▒▒██
▒▒▒▒▒▒█▓▓█▒██▓▓▓██ بی تو، مهتابشبی، باز از آن کوچه گذشتم، همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم، شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم، شدم آن عاشق دیوانه که بودم. در نهانخانة جانم، گل یاد تو، درخشید باغ صد خاطره خندید، عطر صد خاطره پیچید: یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی نشستیم. تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت. من همه، محو تماشای نگاهت. آسمان صاف و شب آرام بخت خندان و زمان رام خوشه ی ماه فرو ریخته در آب شاخهها دست برآورده به مهتاب شب و صحرا و گل و سنگ همه دل داده به آواز شباهنگ یادم آید، تو به من گفتی: از این عشق حذر کن! لحظهای چند بر این آب نظر کن، آب، آیینة عشق گذران است، تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است، باش فردا، که دلت با دگران است! تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن! با تو گفتم: حذر از عشق!؟ ندانم! سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم، نتوانم! روز اول، که دل من به تمنای تو پر زد، چون کبوتر، لب بام تو نشستم تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم، باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم حذر از عشق ندانم، نتوانم! اشکی از شاخه فرو ریخت مرغ شب، ناله ی تلخی زد و بگریخت اشک در چشم تو لرزید، ماه بر عشق تو خندید! یادم آید که : دگر از تو جوابی نشنیدم پای در دامن اندوه کشیدم. نگسستم، نرمیدم. رفت در ظلمت غم، آن شب و شبهای دگر هم، نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم، نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم پيوندها
|
|||||||||||||||||
![]() |